کوفته شدن. مقروع گشتن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوب شود، ضرب خوردن. کتک خوردن. (فرهنگ فارسی معین) : ز بس که حاسد تو کوب خورد چون انگور همی بجوشد بر خود ز غم به سان عصیر. رضی الدین نیشابوری. و رجوع به کوب شود
کوفته شدن. مقروع گشتن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوب شود، ضرب خوردن. کتک خوردن. (فرهنگ فارسی معین) : ز بس که حاسد تو کوب خورد چون انگور همی بجوشد بر خود ز غم به سان عصیر. رضی الدین نیشابوری. و رجوع به کوب شود
می گساردن. باده نوشیدن. باده خوردن: ساتگینی آوردند و نشاط تمام رفت و آن شراب خوردن به پایان آمد. (تاریخ بیهقی ص 346). آلات ملاهی را بشکستندو هیچ کس را زهره نبود که آشکارا شراب خوردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 543). نیک احتیاط باید کرد تا میان لشکر لاهور آمیختگی نشود و شراب خوردن و چوگان زدن نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271). اگر شراب ندانی خورد زهر است و اگر بدانی خوردن پادزهر. (قابوسنامه). بتندی گفت آری من شراب از مجلسی خوردم که مه پیرامن شمعش نیارد برد پروانه. سعدی. ای برادر اگر شراب خوری با تو گویم که چونش باید خورد. ابن یمین
می گساردن. باده نوشیدن. باده خوردن: ساتگینی آوردند و نشاط تمام رفت و آن شراب خوردن به پایان آمد. (تاریخ بیهقی ص 346). آلات ملاهی را بشکستندو هیچ کس را زهره نبود که آشکارا شراب خوردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 543). نیک احتیاط باید کرد تا میان لشکر لاهور آمیختگی نشود و شراب خوردن و چوگان زدن نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271). اگر شراب ندانی خورد زهر است و اگر بدانی خوردن پادزهر. (قابوسنامه). بتندی گفت آری من شراب از مجلسی خوردم که مه پیرامن شمعش نیارد برد پروانه. سعدی. ای برادر اگر شراب خوری با تو گویم که چونش باید خورد. ابن یمین
کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). بریان کردن کباب بر آتش. به سیخ کشیدن. به سیخ زدن: از آن فروزی آتش همی برزم اندر که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب. مسعودسعد. چه آتش است حسامت که چون فروخته شد بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب. مسعودسعد. احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغ تخت سلاطین زگال گردۀ شیران کباب. خاقانی. نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود... (گلستان) ، کنایه از آزار دادن، رنجانیدن. (بهار عجم) (آنندراج)
کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). بریان کردن کباب بر آتش. به سیخ کشیدن. به سیخ زدن: از آن فروزی آتش همی برزم اندر که کرد خواهی دلها به تیغ تیز کباب. مسعودسعد. چه آتش است حسامت که چون فروخته شد بدو دل و جگر دشمنان کنند کباب. مسعودسعد. احمد مرسل که کرد از تپش و زخم تیغ تخت سلاطین زگال گردۀ شیران کباب. خاقانی. نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود... (گلستان) ، کنایه از آزار دادن، رنجانیدن. (بهار عجم) (آنندراج)
در تاب نشستن و در هوا آمدن و شدن، در تاب بحرکت آمدن و شدن در هلاچین، در پیچ و تاب شدن و پیچیده شدن: تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی
در تاب نشستن و در هوا آمدن و شدن، در تاب بحرکت آمدن و شدن در هلاچین، در پیچ و تاب شدن و پیچیده شدن: تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم. سعدی
کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید: سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده بر آن سرخی ّ رو بدهد گواهی گر نهان دارد. (از آنندراج). خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.
کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید: سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده بر آن سرخی ّ رو بدْهد گواهی گر نهان دارد. (از آنندراج). خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.